
یک لحظاتی هست که دوست داری با هرچه غیراز انسان خلوت کنی! دلت میخواهد هیچ انسانی دور و برت نباشد!
لحظاتی که خودت هم دلیلش را نمیدانی. اما میدانی که باید اینگونه باشی. لحظاتی که تمام فکرت میشود فکر نکردن به روزمرگیها.
و گامهایت آرام آرام... آرام میشود... آنقــدر آرام که گمان میکنند از همه فاصله گرفتهای... بیخیال! آنها نمیدانند که ایراد از قدمهایشان است!
اینگونه که شدی، دیگر هیچ کس براید مهم جلو نمیکند. دیگر حرفها و تیکهها و کنایههای دیگران تنها تاثیرش میشود بیشتر ناامید شدن از آنها!
در آنموقع؛
ممکن است توجهات منفی دیگران بیشتر شود... اما مهم نیست
ممکن است ازاینکه از جمعشان فاصله گرفتهای، پیشِ خودشان حرفها بزنند... مهم نیست
ممکن است تمسخر... نیشخند... کنایه... و هرچیزی که مثلا تو را به خودمت بیاورد بارت کنند... مهم نیست
ممکن است بعضیهاشان بیایند و دلیل این رفتارت را بپرسد یا نصیحت کنند... مهم نیست
ممکن است گمان کنند که سوءتفاهمی شده یا دلخوریای پیش آمده... مهم نیست
ممکن است سرت عصبانی شوند...
ممکن است ازاینکه با آنها هستی پشیمان شوند...
ممکن است توی دلشان بهت بگویند"مثلا متحولی"...
ممکن است بگویند ضداجتماعی شدهای...
ممکن است بگویند توهم زدهای...
ممکن است بگویند ثبات شخصیت نداری
و چندین برچسبِ دیگر
که مهم نیست
مهم نیست
و بازهم مهم نیست...
خب آنها دارند انسانیتشان را میکنند و این غریزهی زندگیست... و چیزِ عجیبی نیست!
بگذار زندگیِ غریزیِشان را بکنند! تو مسئول شیرفهم کردنشان نیستی! اگر بخواهی هم نمیتوانی بهمانیشان که تورا چه شده! چرا که انسان است و محدودیتهایش! تو محدودی در فهماندنش و آنها محدود در فهمیدنش!
و این مهم نیست
آنچه که مهم است، خودت هستی و آنچیزی که آنها نمیدانند چیست...
آنچیزی که فارغ از زندگی و خستگی و روزمرگیست...
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
[Comment_Content]