مجهول


می خواستم

از باهم بودنمان

غزلی بگویم اما تو

حسرتش را در دلم گذاشتی!!

می خواستم

از وفایت

قصیده ای بنویسم

اما بی وفا شدی!!!

خواستم برای وفایت رباعی بخوانم

ضربه ضربه ضربه به قلبم زدی........

اصلا خواستم اسمت را بر شعرم بگذارم

راستی............ اسمت..چه بود؟

تو

همان خیال سیاه دیر گذری بودی

که تاد امروز هویتم را دزدیده بودی

برایت همین شعر سپید کافی است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!




آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: